ماهورماهور، تا این لحظه: 21 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
معينمعين، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

پسرهاي عزيزم ماهور و معين

معين كارمند كوچك

معين نازم روزها كه من اداره ميرم تو پيش مامان بزرگ و بابا اميرمهربون ميري و اونها ازت مواظبت ميكنن .از 9 ماهگيت كه من رفتم سر كار تقريبا تا 7-8 ماه پرستار داشتي ولي به خاطر مشكلاتي كه بود و  مامان بزرگ ديدند داري اذيت ميشي پيشنهاد دادند كه خودشون صبح ها ازت مواظبت كنند .كه از همين جا دوباره ازشون تشكر ميكنيم و دستشون رو ميبوسيم   البته بعضي وقتها كه مامان بزرگ و بابا اميرنباشند مثلا مسافرت باشند يا وقتي برسام كوچولو به دنيا اومد و مامان بزرگ دو سه روزي رفته بودن ديدن نوه ي جديد .تو پسر خوشگلم ميومدي اداره پيش مامان .البته يكم خسته ميشدي ولي چيزهايي هم اونجا بود كه برات جذابيت داشت مثل انواع نژادهاي گوسفند كه تاكسيدرمي شدند ...
19 مرداد 1394

اوقات فاغت ماهور در تابستان 94

ماهور عزيزم در طول سال تحصيلي قبل به خودت قول داده بودي كه تمام تابستان رو فقط بازي كني.كامپيوتر.گوشي ... و چون در تمام مدتي كه مدرسه ميرفتي كامپيوترت رو جمع كردي و گوشي رو كنار گذاشته بودي ما هم مخالفتي نكرديم و اجازه داديم هر جور دوست داري از تعطيلاتت لذت ببري اوايل تعطيلات رو  فقط با كامپيوتر (بيشتر بازي دوتادو ) و با گوشي جديدت (كه جايزه تلاشي بود كه در درس خوندنت داشتي)بازي كلشف كلن(نميدونم درست نوشتم يا نه) گذروندي ولي بعدا از بي برنامگي خسته شدي و خواستي كه چند تا كلاس اسمت رو بنويسيم .يه بار گفتي مامان من نميدونم تابستان قبل من چكار ميكردم و چرا بهم خوش ميگذشته و چرا الان كه هيچ كاري ندارم بهم خوش نميگذره؟ ...
14 مرداد 1394

مروربازي هاو سرگرمي هاي معين

پسر خوشگلم معين تو هم مثل اكثر بچه ها استعداد عجيبي در ريخت و پاش كردن داشتي به صورتي كه اگه دو روز جمع و جور نميكردم ديگه توي خونه نميشد راه رفت به پخش كردن لباس ها كه خيلي خيلي علاقه داشتي.اصلا مقوله لباس و ماشين لباسشويي كه از هر كاري بيشتر برات جذابيت داشت.و اگه ناغافل در يه كمد باز ميموند در كسري از ثانيه اون كمد كامل تخليه ميشد و به داخل ماشين لباسشووي منتقل ميشد وقتي ماشين لباسشويي روشن بود ساعتها مينشستي و چرخش اون رو تماشا ميكردي هرجا هم كه مهموني ميرفتيم اول ماشين لباسشويي اشون رو پيدا ميكردي و اگه حوصلت سر ميرفت از ميزبان خواهش ميكرديم كه اگه لباس نشسته دارند ماشين لباسشويي اشون رو روشن كنند .اونوقت تو ديگه سر گرم ...
13 مرداد 1394

سياره شادي

ديشب فرصتي شد كه با آقا ماهور و آقا معين سري به سياره شادي بزنيم.البته ماهور زياد تمايلي نداشت چون اولا ميگفت بازي هاش بچه گانه هستند ثانيا پسر اقتصادي من معتقد بود اونجا پول آدم هدر ميره و به اندازه اي كه پول خرج ميشه خوش نميگذره .اما نهايتا من و داداشش رو تنها نگذاشت و با ما اومد. در عوض به معين حسابي خوش گذشت بقيه عكسها رو در ادامه مطلب گذاشتم بعد از اينكه از سياره شادي دراومديم چون معين يكم ناراحت شد رفتيم پارك پونه در شهرك گردو و ديديم بجاي اسباب بازي هاي قديمي سرسره استاندارد جديد گذاشتن و معين يكم سرسره بازي و يكم الاكولنگ(به قول خودش بالا پايين كه از سي دي با ني ني ياد گرفته)بازي كرد. ماهور هم با وسايل...
11 مرداد 1394

قبولي ماهور در آزمون هاي تيزهوشان ونمونه

اين روزها ماهور عزيزم سرمست از قبول شدن در ازمونهاي تيزهوشان ونمونه هستش خيلي براي بدست آوردن اين موفقيت زحمت كشيد پسرم ازت متشكريم و بهت افتخار ميكنيم جناب آقاي رحيمي معلم زحمت كش كلاس ششم كه زحمت زيادي كشيدند و از ايشان خيلي تشكر مي كنيم. اميدواريم هميشه در تمام مراحل زندگي موفق باشند   اينم چندتا از دوستاي ماهور     اينم برگه برنامه ريزي آقا ماهوركه بايد به صورت هفتگي ساعاتي كه  درس ميخوندي و يا كارهاي ديگه انجام ميدادي رو توي اون مي نوشتي و در پايان هفته جمع بندي ميكردي كه براي هر درسي چقدر وقت گذاشتي و تاثير مثبت يا منفي اون رو در نتيجه آزمون اون هفته ات ميديدي. البته ...
29 تير 1394