معين كارمند كوچك
معين نازم
روزها كه من اداره ميرم تو پيش مامان بزرگ و بابا اميرمهربون ميري و اونها ازت مواظبت ميكنن .از 9 ماهگيت كه من رفتم سر كار تقريبا تا 7-8 ماه پرستار داشتي ولي به خاطر مشكلاتي كه بود و مامان بزرگ ديدند داري اذيت ميشي پيشنهاد دادند كه خودشون صبح ها ازت مواظبت كنند .كه از همين جا دوباره ازشون تشكر ميكنيم و دستشون رو ميبوسيم
البته بعضي وقتها كه مامان بزرگ و بابا اميرنباشند مثلا مسافرت باشند يا وقتي برسام كوچولو به دنيا اومد و مامان بزرگ دو سه روزي رفته بودن ديدن نوه ي جديد .تو پسر خوشگلم ميومدي اداره پيش مامان .البته يكم خسته ميشدي ولي چيزهايي هم اونجا بود كه برات جذابيت داشت مثل انواع نژادهاي گوسفند كه تاكسيدرمي شدند و يا اكواريوم يا حتي مورچه هايي كه توي حياط هستند و كلي سرگرمت ميكردند
اين عكسها رو هم خودت سعي كردي و با گوشي مامان گرفتي:
البته بعضي روزهاش مثل عيد 94 كه داداش ماهور خونه بود من ديگه از خواب بيدارت نميكردم و حدود 10 بيدار ميشدي و يك ساعتي هم داداشت ازت مراقبت ميكرد و بعد من زود مي اومدم خونه
ماهورجان: تو هم در بچگي زياد اداره اومدي.وقتي پيش دبستاني و كلاس اول و دوم بودي صبح زود با من مي اومدي اداره و سرويس اونجا مي اومد دنبالت و ميبردت مدرسه و ظهر ها هم سرويس مي اوردت اونجا .از كلاس سوم ديگه خودت مستقل شدي و خونه ميموندي و صبح ها وقتي سرويس مي اومد در رو قفل ميكردي و ميرفتي و ظهر هم برميگشتي خونه و خودت غذاتو گرم ميكردي و ميخوردي.
فدات بشم عزيزم كه با اين همه سختي بزرگ شدي